اوني كه يار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمي داد دل به هر كس نمي داد، دل مي گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،از نگاش نفهميدم كه دروغه وهوسه، غصه خوردن نداره ،گريه كردن نداره، به يه قلب بي وفا دل سپردن نداره، آخر قصه چي شد، قلب اون مال كي شد اون كه از من پر گرفت چي مي خواستيم وچي شد، اوني كه مال تو بود اگه لايق تو بود تورو تنها نمي ذاشت، با خودت جا نمي ذاشت... اوني كه يار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمي داد دل به هر كس نمي داد
دســـت بـــه صــورتــــم نَــــــــــزن ...
مــی تَـرسـم بیُـــفتـد نِقـــــــــــــــاب خـنــدانــی کــــه بـــر چـهــره دارم ،
وَ بـــعد سـیلِ اشـــــــــک هـایــــم تــــــــــــــــــــــــو را بـا خـود بــــبَـرد ...
بـــاز مـــ ـــ ــــ ـــ ــــ ــــن بـمانـــــــم
وتنهایی..
نــشستم روی پــلــه هــای خــونه
امــیــدوارم تــــا وقــتــی بــرمــی گــردی
نــفس کــشــیدن و یــــادم بــمونــه
تــــو خــونه وقتی دلــتنــگ تــــو مــــیــشم
ســراغ عکــســای قــدیــمــی مــــیــرم
یــکــی یــکــی مــی بــــوســم عــــکســامــونــو
تــــو رو مــــیــبینــمت و آتــیــش مــــیــگیــرم
صــــبوری کــــردم ایــــن ســالهــا کــه رفتــــی
شــــایــد بــــرم دیــگــــه حــــالــــا کــــه رفــــتی
چــــه قــــولــایــی کــــه دادی عــــاشــقــونــه
چــــه حــــرفــــایــــی کــــه بــــایــــد و نــــگــفتی...
تازگیا خلوت این خونه رو دیدی
مثل من این شبهارو تنهائی کشیدی
اما تو این خونه پر از امید بودم
چشمام و دوختم به در هرگز نرسیدی
پیش خودت نگفتی من دلم بگیره!
پیش خودت نگفتی تنهایی بمیره
از پیش من رفتی گرفتی دست اونو
قلبتو از من واسه ی همیشه ســــــیــــــــــــــره!
صبــــوری کــردم ایــن ســالــها کــه رفــتــی
شــــــایــد بــــرم دیــگــه حــالا کــه رفــتی
هر روز كه از عمر مي گذره عشقم به تو بيشتر ميشه
باور كن كه ديوونتم ديوونه مثل هميشه
فقط تو پاره تني به حرمت اشكم قسم
بي تو ميون عالمي غريبم ويه بي كسم
سكوت خسته ام وببين ببين بي تو چه كم شدم
همسايه سقوطم وتنها رفيق غم شدم
صحبت راه دور كه نيست بحث دو پاي خستمه
شاكي غصه نيستم نقل دل شكستمه
لپ كلام اي با وفا بي چك و چونه چاكرم
واسه فداي تو شدن من كه هميشه حاظرم
دوست داشتنت مقدسه واسه همين دوستت دارم
شيرين ترين عبادتي اميد روز آخرم
منبع:hoseinp36.blogfa.com
حافظ هم میداند....
نیت تمام فال های من
بی شک تویی ...!
یک
پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی
در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد
و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد
یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*
*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*
*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*
*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*
*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ
*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*
*ـــــــــــــــــــــــــــــ*
*ــــــــــــــــ*
*ــــــ*
*
حافظ کنار عكس تو من باز نيت ميكنم کنگار حافظ با من و من با تو صحبت ميكنم وقت قرار ما گذشت و تو نمي دانم چرا دارم به اين بد قوليت ديريست عادت ميكنم چه ارتباط ساده اي بين من و تقدير هست تقدير و ويران ميكند من هم مرمت مي کنم در اشتباهي نازنين تو فكر کردي اين چنين من دارم از چشمان زيبايت شكايت مي کنم نه مهربان من بدان بي لطف چشم عاشقت هر جاي دنيا که روم احساس غربت مي کنم بر روي باغ شانه ات هر وقت اندوهي نشست در حمل بار غصه ات با شوق شرکت ميكنم يك شادي کوچك اگر از روي بام دل گذشت هر چند اندك باشد آن را با تو قسمت ميكنم خسته شدي از شعر من زيبا اگر بد شد ببخش دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت ميكنم
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند. جواب داد: اگر زن یا مرد دارای اخلاق باشند پس مساوی هستند با عدد یک=1 اگر دارای زیبایی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم=10 اگر پول هم داشته باشنددوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم=100 اگر دارای اصل و نصب هم باشندپس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم=1000 ولی اگر عدد یک برود یعنی اخلاق...چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست پس انسان بدون اخلاق هیچ ارزشی نخواهد داشت
من همه ی این عاشقانه ها را برای تـــو می نوشتم...!
وقتی شنیدم تقدیمشان می کنی به دیگری ناراحت نشدم...
فقط، از این به بعد شادتــــر می نویسم
تا نرنجــانیش!!
»» مــن , آره مــن ...تقصــیر مــَن بود...
»» نمیدونــَم از ایــن کـه دیگــه نیسـت نــآراحــت نیســتم... شــآید هنوز تو شوکــَم ... »» یه خداحافظی میکردی چی ازت کم میشد ؟؟««
وبلاگم hoseinp36.blogfa.com
پسره میگه من عاشقتم میخوام باهات ازدواج کنم. دختر: خونه داری؟ نه...
دختر حرفشو قطع میکنه: پژو داری؟ نه... ... ... ... چقدر حقوق میگیری؟
پسر: حقوق نمیگیرم چون...
دختر: برو گمشو چی فکر کردی به من این جور پیشنهادها میدی؟ و میره
پسر با خودش میگه: من چندتا ویلا دارم خونه واسه چی؟
یه بی ام وی با بنز دارم پژو رو دوست ندارم. چجوری حقوق بگیرم وقتی خودم مدیر شرکتم؟
نمیدونم چطور شد که من و تو شدیم ما /
یه شب توی زندگیم یوهویی شدی تو پیدا/
نمی دونم چطور شد کار ما رسید به اینجا /
دو تا دل داده شدیم همون لحظه همون جا
/ رو عشق من حساب کن ، بدی ها رو جواب کن
/ هر چی برات نوشتم ، عشقم برو کتاب کن
/ دل عاشقا رو آب کن
/ وقتی دلت میگیره ، پاشو بیا کنارم
/ واسه تو که عزیزی ، من که کم نمیذارم
/نیمه شبا که دیره ، به عشق تو بیدارم
/ اگه تورو نبینم، یه لحظه خواب ندارم
/ همش در انتظارم
از بهار
تقویم می ماند
از من استخوانهایی که تو را
دوست داشتند
ياد گرفته ام که چگونه بي صدا بگريم
ياد گرفته ام که هق هق گريه هايم را با بالشم... بي صدا کنم
یاد گرفته ام که چگونه سکوت کنم وحرفی نزنم
یاد گرفته ام درد را تحمل کنم
همه چيز را ياد گرفته ام...
هميشه از خوبي آدمها براي خــودت يک ديوار بسـاز
پس هر وقت در حقت بدي کردند فقط يک آجر از ديوار بردار
بي انصــافيه که همه ي ديـــوار را خراب کني !!!
به تو مدیونم همیشه
مثل موج سرد و تنها
به نگاه ناز دریا....
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد.
در میان خنده های تلخ من.
گریه ی پنهانیم را حس نکرد.
در هجوم لحظه های بی کسی. درد بی کس ماندنم را حس نکرد
اگر بیدار بود
بپرس: که شبها چگونه می خوابد؟
اگر معجزه ای رخ بدهد وزمان به عقب برگردد به دنيا قول خواهم داد
چشم هايم را تا آخرين روز حياتم روی هم بگذارم : می دانی چرا ؟ می ترسم يك لحظه غفلت كنم ، دوباره تو را ببينم و يك عمر گرفتارت شوم ! تقديم به بهترينم كه ، مثل هيچكس نيست
دخترک برگشت
چه بزرگ شده بود!
پرسیدم پس کبریت هایت کو؟
پوزخندی زد.
گفتم می خواهم امشب با کبریت های ِ تو
شهر را به آتش بکشم
دخترک نگاهی انداخت،
تنم لرزید....
گفت:کبریت هایم را نخریدند
سال هاست تن می فروشم...
آشنا داری؟!
برای شکستن من يه اخم کافيه ... نيازی به فريادت نيست .
واسه اشک ريختنم سکوت تو کافيه ... نيازی به قهر نيست .
برای مردنم حرف رفتنت کافيه ... نيازی به انجامش نيست
دوست یعنی کسی که وقتی هست آروم باشی و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه...
دوست یعنی اون جمله های که میگی
و خیالت راحته که ازش هیچ سوء تعبیری نمی شه..
دوست یعنی یه دل اضافه داشتن
برای اینکه بدونی هر بار دلت می گیره یه دل دیگه هم دلتنگ غمت می شه..
دوست یعنی
وقت اضافه ...
یعنی تو
تو که همیشه عزیزی حتی توی وقت اضافه
هر جا كه سفر كردم ، تـــــــــــــــــــــــو همسفرم بودي
وز هر طرفي رفتم، تـــــــــــــــــــــــــو راهبرم بودي
با هر كه سخن گفتم، پاسخ ز تـــــــــــــــــــــــو بشنيدم
بر هر كه نظر كردم ، تــــــــــــــــــــــــو در نظرم بودي
در خنده ي من چو گل ، در كنج لبم خفتي
در گريه ي من چو اشك، در چشم ترم بودي
در صبحگاه عشرت ، همدوش تــــــــــــــــــو ميرفتم
در شامگاه غربت، بالين سرم بودي
آواز چو مي خواندم، سوز تـــــــــــــــــــو به سازم بود
پرواز چو ميكردم، تـــــــــــــــــــــــــو بال و پرم بودي
هرگز دل من بر تو، يار دگري نگزيد
گر خواست كه بگزيند ، يــــــــــــار دگـــــــــــــــــــــــــرم بـــــــــــــــــــــــــودي
منبع: http://hoseinp36.blogfa.com/